سلام بردوستان عزیز
مامانم میگه مرد شدی از کوچکی رد شدی مامان میگه فدات شم قربون اون چشات شم
یک سال گذشت اومدی برای ما همدمی قراره یکساله شی عاقل وبالنده شی
می خوایم یه جشن بگیریم بیشترهم رو ببینیم هرکی که خواستی جونم دعوت کن مهربونم
عشق مامان
محمدمعین جون عشق مامان
بازگشت به نت
دوستای عزیز سلام بلاخره بعد از دوماه برگشتیم کلی حرف دارم براتون مرسی از دوست جونیام که تو این مدت مارو فراموش نکردن وجویای احوالمون بودن بزودی با کلی خاطره بر می گردم
نویسنده :
مامان مریم
17:44
lobi
مسافرت
بیب بیب بیب بیب برید کنار ما اومدیم ما برگشتیم باکلی خاطره تو تعطیلات عید فطر قراربود بریم مسافرت که دو روز بتاخیر افتاد و روز پنج شنبه راهی یه مسافرت کوتاه شدیم انیس دختر خاله جونم باهامون همراه شد دایی اینا هم قرار بودباهامون بیان ولی نشد که بیان دیگه صبح روز پنج شنبه 5نفری راهی همدان شدیم واسه صبحونه توی راه موندیم اینجا بیشتر از همه مون معین جون کیف کرد تند تند سنگ برمیداشت توی آب مینداخت شیطونک مامانی عاشق آب وآب بازیه شاهدی بر ادعا تو مسافرت کافی بود یه حوض ویه چشمه ی آب ببینه چنان ذوق می کرد گل پسری که حیف مون میومد پاشو تو اب نزاره اینجا هم پارک...
نویسنده :
مامان مریم
19:25
21ماهگیت مبارک
دومین احیا
مامان دورت بگرده پسمل قشنگم از وقتی بدنیا اومدی این دومین باری بود که توی احیا شرکت می کردی سال گذشته با اینکه هنوز یه سالت نشده بود مامانی سحری درست کرد وخواهر وبرادرام رو دعوت کردیم تا شب 23ماه رمضان رو احیا بگیریم وامسال مامان گلم (مامان بزرگت )یه شب احیارو بعهده گرفت وشب 19رمضان همه رو دعوت کرد ومراسم احیا رو خونه مامانم برگزار کردیم این بهترین روشی که من مامان با یه وروجک بتونم هم مراقب بچم باشم وهم بدون مزاحمت برای دیگران توی مراسم احیا شرکت کنم ایشاله توی این شب پرفضیلت همه حاجت روا بشن دوستای عزیز توی این شبای نورانی مارو هم دعا کنید
نویسنده :
مامان مریم
18:35
افطاری
دوشنبه شب زن دایی جونم مامان بزرگت وعمو مصطفی و زنعمو راضیه ومحیا جون وعمواحمد وزنعمو مژده جون وهمچنین علی جون پسر عمو حسین اقا پسر عمه جون رو برای افطار دعوت کردیم شام رو هم بردیم پارک رعنا کنار رود خونه خیلی خوش گذشت زنعمو مژده وعمو احمدنتونستن برا شام بیان ولی بعداز شام اومدن دنبالمون میام بیشتر توضیح میدم پنج شنبه افطاری خونه داداش علی جونم وجمعه هم خونه داداش مسعود جونم دعوتیم بزودی بر میگردم کلی برات عکس میزارم پی نوشت :دوشنبه شب تو پارک به من خیلی خوش گذشت ایشاله به مهمونامون هم خوش گذشته باشه بعد شام همسری به بهانه معین جون رفت توی حوض ابی که از کنارمون میگذشت ک...
نویسنده :
مامان مریم
17:46